میلاد کریم اهل بیت علیه السلام مبارک باد

کریم اهل بیت علیه السلام کیست؟

امام حسن(ع) پیشوا و امام به حق و از خاندان رسول(ص) و نخستین نواده پیامبر اکرم(ص) و یکی از دو سرور جوانان اهل بهشت و گل خوشبوی محمد مصطفی و یکی از پنج تن آل عباست. پدرش حضرت علی‏بن‏ابیطالب(ع) و مادرش فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) سرور بانوان جهان است.

امام حسن(ع) نه تنها از نظر علم، تقوی، زهد و عبادت مقامی برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در زمان خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامی آن حضرت آرامش بخش دل‏های دردمند و پناهگاه مستمندان و تهیدستان و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیری از در خانه آن حضرت دست خالی بر نمی‏گشت. هیچ آزرده‏دلی شرح پریشانی خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی‏کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می‏نهاد. گاه پیش از آنکه مستمندی اظهار نیاز کند و عرق شرم بریزد، نیاز او را برطرف می‏کرد و اجازه نمی‏داد رنج و ذلت درخواست کردن را بر خود هموار سازد.

امام حسن(ع) در تمامی صفات نیک بی‏مانند بود. تاریخ‏نویسان نوشته‏اند که حضرت در طول عمر شریف و پربرکت خود، سه بار مال و اثاث زندگی‏اش را تقسیم فرمود، به طوری که یک جفت کفش برای خود بر می‏داشت و یک جفت به مستمندان و فقیران می‏داد.

به برکت قیام خاموش و مظلوم امام حسن(ع)، و حماسه آسمان فرسای حضرت سیدالشهداء(ع) توطئه‏های پوشیده، عریان، و اندیشه‏های پلید پنهان، عیان شد. این بغض اسلام بود که در حسن(ع) نهفت و در حسین(ع) به فریاد شکفت، شالوده امامت بود که در خون جگر حسن(ع) نطفه بست، و در خون حسین(ع) به بار نشست.

امروز آسمان و زمین و هرآنچه در آن است غرقِ سرور و شادمانی است؛ زیرا پذیرای میهمان پربرکتی از خاندان پاک رسالت و امامت می‏باشد؛ زیرا که ستاره درخشانی از میان ستارگان زیبای هدایت طلوع می‏کند و نسیمی بهاری قلب‏های سرد و خشک انسان‏ها را جان تازه‏ای می‏بخشد ای فرزند رسالت و امامت و ای کوثر ولایت، میلادت مبارک باد.

دلنوشته

بیشتر مردم از خدا یک هیولای بزرگ غول پیکر ترسناک تصور کردن

بابا مامانها خدا را چه طور تعریف می کنن برای ما بچه ها:گناه نکن میری جهنم یعنی خدا را با جنبه غضب معرفی می کنن باید بگیم گناه نکن تا بهشت بری

همش نباید زندگی را تلخ ببینیم زندگی زیباست

نادم بودن خوب است در صورتی که این نادمیت نا امیدی را بارور نشود

و امید خوب است تا وقتی که ما را متکبر نکند

می دونی مشکل زندگی های مردم چیه هدف زندگی را نفهمیدن اگه بفهمن

دیگه سراغ گناه نمی رن خیلی رنج می کشم از این وضع گناه آلود جامعه و هی به خودم می گویم اینها نفهمیدن برای چه آفریده شده اند برای لذت نامحدود قدرت نامحدود و در یک کلام خدایی شدن حدیث قدسی:عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی

این دستورات خدا مثل دستورات میزبان است به مهمان چه طور میزبان ابتدا مهمان را مجبور به اطاعت می کند سپس به او خدمت می کند خدا هم اول می گه حرفم را گوش کن وقتی به خونه من رسیدی اونوقت من اطاعتت می کنم همانطور که در حدیث قدسی می خوانیم:عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی.

زندگی زیبات به شرطی که فقط نوک ئماغمان را نبینیم به بیهایت بیندیشیم نه به یک زندگی فانی

نه به یک دنیایی که برای امیرالمومنین از آب بینی بزغاله هم پست تر است

دنیا زیباترین زیبایی است اگر خدایی باشی

و زشت ترین زشت ها اگر جدا از خدا باشی

چون زندگی بی خدا بی معناست

بی خودی می گین گناه راحت است و ثواب سخت است اتفاقا برعکس است در نظر قرآن:لها ما کسبت و علیها ماکتسبت

فعل کسب وقتی به باب افتعال می رود یکی از معانی اش این است که فعل+سختی می شود .لذا خدا می گوید ثواب کسب کردن راحت و گناه کردن سخت است.عقلا هم همین است چون مطابق فطرت است ثواب کردن و مخالف فطرت است گناه کردن.

هلول ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک

ماه رمضان ماه مهمانی خدا

سوال:منظور از مهمانی خدا چیست؟

جواب:

ویژگی برجسته ای که در فضای این ماه با فضیلت جلوه گر است،وجود زمینه ها هایی است که برای میمهانی خدای سبحان فراهم آمده اند،آنگونه که پیامبر اکرم9 در توصیف این ویژگی فرموده اند:
هو شهر دعیتم الی ضیافه الله و جعلتم فیه من اهل کرامه الله . بحار،ج97،ص68
ماهی است که در آن به مهانی خدا دعوت گشته اید و از اهل کرامت خدا قرار داده شده اید.

اما بدان این میمانی پذیرایی از جسم نیست و بدن تو به این میهمانی دعوت نشده است؛چرا که تو درماه رمضان ،در همان خانه ای ساکنی که در ماه شعبان بودی و غذای تو ،همان نان و آبگوشتی استکه در ماه های دیگر سال می خوردی ،

با این تفاوت که درروزهای این ماه از خوردن آن منع شده ای؛بلکه روح توست که میهمان این ضیافت است و به منزل و غذایی دیگر دعوت شده است که روحانی و هماهنگ با روح است.

دعوت به ماه رمضان دعوت به بهشت است و غذاهای این میمانی نیز از نوع غذاهای بهشتی است . هر دو میهمان خدایند لکن نام میمان سرا در این جا ماه رمضان است و نامش در آنجا غرفه های بهشتی.

این جا غیب است و آنجا مشهود و عیان این جا تسبیح است و آنجا سرسبیل پس نعمتها در هر جهان با پوشش همان جهان آشکار می شوند. 

التماس دعا


نماز شروع بندگی خدا

داستان گوهرشاد و کارگرش

گوهرشاد همسر شاهرخ میرزا که به منطقه وسیعی از ایران حکومت می کرد به فکر ساختن مسجدی در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) افتاد؛ لذا تمام خانه ها و زمین های اطراف حرم را خریداری کرد.
  ساختن مسجد شروع شد و گوهرشاد هرچند روز یکبار جهت سرکشی به ساختمان، به محوطه کار می آمد و دستورات لازم را به معماران و استادکاران می داد. روزی برای سرکشی ساختمان آمد، باد مختصری وزیدن گرفت، گوشه چادر خانم به وسیله باد کنار رفت، یکی از عمله ها چهره ی او را دید و دلباخته ی آن زن شد.
  جرأت اظهار نظر برای او نبود، زیرا بیم آن داشت که او را اعدام کنند، عمله و اظهار عشق به ملکه مملکت!! دو سه روزی نگذشت که عمله بیچاره مریض شد او پرستاری جز مادر دردمندش نداشت.
  طبیب از علاج او عاجز شده مادر مهربان در کنار بستر تنها فرزندش گریه می کرد، فرزند چاره ای ندید جز اینکه دردش را به مادر اظهار کند. مادر ساده دل و ساده لوح، برای رفع این مشکل به گوهرشاد خانم مراجعه کرده و درد فرزندش را با او در میان گداشت و گفت: اگر کاری نکنی تنها پسرم از دستم می رود.
  گوهرشاد به آن مادر دلسوخته گفت: چرا این مطلب را زودتر با من در میان نگذاشتی تا بنده ای از بندگان خدا را از گرفتاری نجات دهم. آنگاه گفت: ای مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسان و بگو من حاضرم با تو ازدواج کنم. ولی شرطی را باید من رعایت کنم و شرطی را باید تو رعایت کنی.
  اما شرطی که من باید رعایت کنم جدایی از شاهرخ میرزا است، اما شرطی که تو باید مراعات کنی پرداختن مهریه به من است و آن مهریه این است که چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانی.
  مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در میان گذاشت. پسر از شدت تعجّب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد که به زودی از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق قبول کرد که این مهریه را انجام دهد و پیش خود گفت: چهل روز که چیزی نیست اگر چند سال هم به من پیشنهاد می شد حاضر به اجرای آن بودم.
  در هر صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آنجا نماز خواند به این امید که به وصال گوهرشاد برسد. ولی به تدریج علاقه اش به گوهرشاد از بین رفت و به عشق الهی تبدیل گردید.
  پس از چهل شبانه روز نماینده گوهرشاد به محراب آمد تا از حال او با خبر شود ولی متوجه شد که حال او تغییر کرده  و اثری از علاقه و عشق به گوهرشاد در او نیست، نماینده گوهرشاد به او گفت: من از طرف خانم آمده ام. گفت: به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولی الآن دیگر عاشق تو نیستم بلکه عاشق خدا شده ام.
  راستی عجیب است، راهنمایی آن زن بزرگوار را ببینید که برای علاج هوای نفس چه نسخه ای می دهد و اثر نماز را ببینید که با اینکه در اول کار از راه حقیقی دور بود ولی عاقبت هدایت یافت.
 

 کلید بهشت نماز، ص 101.

بی یار و با بار

بسم الله ...

بارها گفتند و گفتی که هل من ناصر تو هزار و چهارصد و چندی است که جواب نشنیده ...

دلیل بی یار و با سیاهی بودن لشکر شما را نیمه شعبان نفهمیم کی بفهمیم؟

جمکران شما این روزها پر است از سیاهی لشکری که نیمه های شعبان شما را جشن میدانند ولی روزهای دیگر را عزای غیبت نه ...

دلیل بی یار و با بار بودن شما را باید در نشناختن های ما دنبال کرد ...

ما که قم را می بینیم و قمی دلمان پر است چه رسد به باقی ...

جمعیتی عظیم از امت اسلامی ایران ـ یا به عبارتی مدرنیته تر شهروند ایرانی - بیشتر از اینکه منتظر شما باشند منتظر نیمه شعبان شمایند که گازش را بگیرند و یک راست بروند شمال و زیر شمال و ...

جمعیتی عظیم تر هم درست است که گازش را می گیرند به سمت جمکران ولی خدا می داند تو دلشان چند بار به هوای داغ قم فحش می دهند که چه غلطی کردم ...

اما دریغ از یک نیش گاز به سمت مسلمانی ...

دریغ از یک شوق دیدار ... دریغ از یک ندبه فهمیدنی و عهدی نشکستنی ...

نیمه شعبان تان مبارک آقا ... شما به احوال ما آگاهید ... خودتان می دانید از من ذره بگیر تا خیل شهروندان متجدد مان چندتا شما را بر جشن نیمه شعبان تان ترجیح می دهند؟

نیمه شعبان که ماه کامل می شود کاش می شد روی ماه شما هم ظاهر شود ...

.

.

.

.

 

اعیاد شعبانیه

ابروی حسین به کهکشان می ارزد

یک موی حسین بر دو جهان می ارزد

گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست؟

گفتا که حسین را بیش از آن می ارزد

سلام

اعیاد شعبانیه را خدمت همه عزیزان تبریک عرض می کنیم

با عرض پوزش از همه دوستان به دلیل دیر آپ شدن وبلاگ؛ انشاءالله گروهان سایبری بسیج ایران با تلاش و همت بیش تر فعالیت خود را از سر می گیرد.

منتظر ما باشید

دانلود مستند راه

به مناسبت رحلت جانگداز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و با کمی دیرکرد لینک دانلود بخش هایی از مستند راه را قرار می دهم.

قسمت اول   دوم   سوم   چهارم   پنجم

منبع : گرداب

اس ام اس

دوست داری از کی برای تو sms (پیامک) بیاد ؟


-   از پدرم .


* چرا ؟


- آخه وقتی پدرم برای من sms میفرسته ، آخرش می نویسه : مقداری پول به حسابت انداختم برو و بگیر...


* خوبه ! دیگه ...


- من دوست دارم از نامزدم برای من sms بیاد ، دلم خیلی براش تنگ شده ...


- برام فرقی نداره ، مهم اینکه قشنگ باشه .


* خب این هم نظریه !  دیگه چی ؟


- از برادرم .


* چرا ؟


- خیلی وقته که ازش خبر ندارم ، منتظرم تا شماره ی جدیدش رو برام بفرسته .


* آفرین !


- از هرکی می خواد باشه ، فقط سر کاری نباشه . خواب نذاشتن برام ، ساعت 3 شب آقا یادش میاد شب بخیر بگه ، ساعت 5/3 میگه بیداری ؟ ساعت 4 میگه توی نماز شبت برام دعا کن ، ساعت 5/4 میگه صبح بخیر ...................


* خب خیلی ممنون ...... باشه..... باشه...... فهمیدیم .


* شما چی کوچولو ؟


- من دوشت دالم یه sms از خداجونم برام بیاد ...


* آفرین حرف راست رو باید از بچه شنید .


* 1442 سال پیش خدا برای بندهاش یک sms بزرگ فرستاد با اینکه بیشترشون کمه ولی خیلی حرف داخلش داره . مثلا یکی از اون قشنگاش میگه که : الر


فقط اونایی میتونن بفهمند یعنی چی که واسه ی خدا زیاد sms عاشقانه میفرستند


خدا با اون خوبانش رمزی صحبت میکنه ...

خب حالا میگید چه جوری برای خدا sms بزنیم ؟ کاری نداره

فقط کافیه یک شجده ی قشنگ بری ، اگه توی مسجد باشه صفاش بیشتره اینجوری آنتن دهی بیشتره !!!

 اگه داری برای خدا sms میزنی سفارش منو هم بکن .

منظورم اینکه : التماس دعا ...

العبد ...

چند باری تلاش کردم ببینمش نشد ... رفتم مسجد معروف و کوچک و قدیمی که همیشه اونجا نماز می خوند تا ببینمش ، نشد،

یه عده می گفتند هر کس بره پیش آیت الله بهجت، آقا باطن اش رو می بینه و جواب سلامش رو نمیده!

خیلی از این حرف های  مفت می زدند ...

خیلی ها نمی دونن که عرفان ناب یعنی توی جامعه همراه مردم نفس بکشی و در دنیای مردم زندگی کنی ولی یک لحظه به دنیا سواری ندی و از یاد خدا غافل نشی ... فکر میکنن عرفان یعنی ... 

تا اینکه چند سال پیش توی حرم امام رضا (ع) تکیه به دیوار زده و توی حال و هوای خودم بودم که خادمای حرم اومدند و راه رو باز کردند ...

پیرمردی که پلاستیک کفش های شیخی اش دستش بود و توی مسیرش به هر کی می رسید اول سلام می کرد با اون چیزی که من شنیده بودم خیلی فرق داشت ...

وقتی به حیات رسید خم شد و کفش های شیخی اش را روی زمین انداخت و به پا کرد و دوباره شروع کرد به سلام و احوال پرسی چند نفری که توی راهش بودند

نزدیکش رفتم و دستم را روی سینه گذاشتم و سلامش کردم ...

انگار همیشه در دهانش ذکر بود و لبانش می جنبید به ذکر خدا ...

شاید هم به خاطر نزدیکی به امام رضا (ع) مدام ذکر می گفت ولی جواب سلام همه را هم با لب و هم با صورت و هم با دستی که بالا می آورد می داد ...

یکی از بزرگان مسجدمون که سنی هم نداره ۲۰ سالی در معیت این عارف فومنی در دفتر ایشون خدمت میکرده ...

تا حالا چند تا خاطره دست اول برامون تعریف کرده که بد نیست شما هم بشنوید ...

آیت الله بهجت وقتی می خواست کسی رو پند بده معروف بود که می فرمود به این چیزهایی که می دونید عمل کنید ، واجبات رو انجام بدید و از محرمات دوری کنید تا خدا اون چیزهایی رو هم که نمی دونید به شما یاد بده ...

بعد وقتی که یه نفر چند بار برای نصیحت پیش ایشون می اومد، آقا با حالتی عصبانی می گفتند که من زبون شما رو بلد نیستم ... /

روی سنگ قبر ایشون یه کلمه خیلی خودنمایی میکنه که اگر انشاالله حرم حضرت معصومه (س) رفتید حتما خوب تامل کنید ...

با خطی درشت نوشته

العبد ...

توصیه ایشون به تمسک به ثقلین هم که فراموش ناشدنی ست ...

نثار روحشون فاتحه ای از ته دلمون هدیه کنیم  ...

 

این معز الاولیا این مذل الاعدا ...؟

مگه ما شایسته تر از جد شما رسول خدائیم که خاکستر روی سر مبارکشون ریختند ؟
مگه دندانشون رو نشکاندند
مگه پهلوی نور چشمش را لگد نردند
مگه فرق مبارک امیرالمومنین برادرت را نشکافتند ...
اصلا مگه نه اینکه
السلام علی الجسم السلیب ...

سزاست که صد مرحله بدتر از آن را سر ما در بیاورند
مگه ما شما رو رها می کنیم؟
به قول امام خامنه ای عزیز با قوت این راه را ادامه خواهیم داد ...

ما اگر برای شما کتک نخوریم که ادعا هایمان درووغ است ...
ما درد ها را به جان می خریم ...

ما رو تو روضه امام حسین بزرگ کردند پای بیرق سرخ
ما دست پرورده امام روح الله ایم
که فرمود مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگی سیاه است

ما شیعه ایم ما را از توپ و تفنگ آل سعود وهابی و آل صهیونیزم باکی نیست ...

تاریخ ثابت کرده که فقط یک آل است که می ماند
آن هم آل ابراهیم است ...
که شما از تبار همان آل اید ...
و ما زیر سایه همان آل ایم ...

علی علیه السلام جد شماست
خدا کند هیچ گاه از ولایتش خارج نشویم
که  نهروانی نشویم
آنگاه که فرمود امروز تمامی کفر در مقابل تمامی اسلام است
همان ندایی که پیغمبر در بدر سر داد
علی مقابل دوستان دیروز و از ولایت خارج شدگان امروز سر داد
و بعید نیست که می گویند ذوالفقار علی و خشم علی در نهروان تیز تر و آتشین تر از بدر بود ...

ما از تبار همان سلمانیم که مهر منا اهل البیت بر پیشانی اش زده شده
ما هم با کفار بدر در فلسطین اشغالی می جنگیم
هم با کفار صفین در مرزهای آل سعود نجس می جنگیم
هم با  کفارنهروانی  که میانه راه کار را بر ولی خدا سخت سخت کنند  می جنگیم

البته که هر که با آل علی در افتاد ور افتاد ...

آقا کجایی به ذلت بکشانی وهابیت ملعون را ؟

این معز الاولیا؟

 این مذل الاعدا ...؟

آقا جان می دانیم که چقدر از غم شیعیان تان غمگین اید ...

جهان منتظر فریادهای حیدری شماست ...

فقط می شود سوخت ...

فقط می شود سوخت ...

در غم این مصیبت بزرگ ...

اگر شیعه غریب است ، ارثی است که از پدر و مادرش به ارث برده ...

و البته مادر سهم مظلومیت اش بیشتر دل را می سوزاند ...

آتش زدن به خانه مولا بهانه بود

مقصود خصم کشتن بانوی خانه بود

با آن همه سفارش پیغمبر خدا

پاداش دوستی علی تازیانه بود

آن شب قوی ترین سند غربت علی

تشییع مخفیانه و دفن شبانه بود

روایتی از (وبلاگ جنجال یک سکوت) :

روایت کوچه های بنی هاشم (+)

نقطه پرگار وجود


+ یا زهرای مظلوم و مقتدر در دفاع از حریم ولایت سخت ایستاده ایم (خدا کند ادعا نباشد!)

+ "دعوا سر سربند یا فاطمه" بود نه هست ...

+ مجاهدی در وبلاگش از اشک ها امام خامنه ای در مجلس عزای فاطمیه در حسینیه ایشان نوشته بود هنگامی که مسئله ولایت پذیری مسئولان را خطیب بحث میکرد ... خدایا اگر بسیجی بمیرد از این غم کم است ...

+ نیروی انتظامی بسیجی کشی عاقبت خوبی نداره ... خاطراتی دارم از این یگان امدادی ها در روزهای ننگین اغتشاشات در قم و تهران که اگر روزی لازم ببینم حتما برایتان می نویسم که ... (البته خدمات ارزشمندشان را نادیده نخواهیم گرفت ...)

نظر ایت الله وحید همان است که در زیارت عاشورا امده است

نظر ایت الله وحید همان است که در زیارت عاشورا امده است

به گزارش خبرنگار «شیعه نیوز» در پی انتشار خبری مبنی بر مخالفت ایت الله وحید خراسانی از مراجع معظم تقلید شیعه با لعن خلفای اهل سنت خبرنگار ما در تماسی با دفتر معظم له این مطلب را جویا شد. دفتر ایشان در پاسخ به این سوال اظهار داشت ؛ اقا فرمودند :

بایستی بین نقد علمی و بیان اعتقادات تفاوت قائل شویم و در نقل نظرات رعایت امانت را بنماییم ولیکن نظر ما در اعتقادات همان است که در زیارت عاشورا امده است .


شایان ذکر است برخی از سایتهای خبری که با محیط حوزه های علمیه  اشنایی کافی ندارند در چند روز گذشته برداشتهای خود از سخنان معظم له را به عنوان نظر ایشان منعکس نمودند .

قدم جای پای امام خامنه ای ، سینه سپر

این روزها سخت در تعجب ام ...

از خنده های زود گذر عده ای جاهل که هر وقت به ریش حزب الله خندیدند طولی نکشید از ضرب شصت آقای حزب الله گریستند ...

بابا ...

مگه ما کم کسی را پشت سر داریم و کم کسی را جلو داریم ؟؟؟

آن شب کزایی که بازار شایعه داغ شده بود و یکی از ضد ولایت بودن رئیس جمهور حرف می زد و یکی از توطئه ی با برنامه ریزی ۶ هفت ساله احمدی نژاد برای فریب ما و یکی از ...

دهانم با زاویه صد و ۸۰ درجه باز مانده بود ... از اینهمه ساده نگری به مسائل ...

بر فرض که فلانی پایش لرزید ... این همه دل نگرانی ندارد که ... انصافا این مسائل خوب دارد امت حزب الله ایران را می آزماید که تا چه حد دلمان قرص است و به فرموده مولای متقیان دل هایی همچون صخره داریم ...

بابا ...

مگه ما نبودیم تو بهبوهه فتنه هشتاد و اشک ، می گفتیم معیار شخص نیست ... در اشخاص نباید توقف کرد ... اگر هاشمی پایش لغزید شما نباید بلرزید ... اگر فلان سابقه دار نظام و انقلاب ماند شما نمانید و مگه امام خامنه ای عزیز ما نبود که می فرمود:

معیار وضعیت کنونی افراد است ...

پس چرا این همه دعوا ...

نه دکتر احمدی نژاد ما را فریب داده نه ما فریب خوردیم ... ما به بینش شخصی از خودمان که حرف هایش یوی اسلام می داد دل بستیم و همچنان هم آن حرف ها برای روح مان نشاط آور است ...

ما قربون بینش اسلام ناب که در احمدی نژاد یافتیم، می رفتیم و می رویم نه قربون چشم و ابرو و بغل دستی و کنار دستی و ...

جواب پرسش "ما احمدی نژادی بودیم یا نبودیم ؟" یک کلامه :  هستیم ...

احمدی نژادی بودن که برای من معنا دارد یک مفهوم دارد و هیچ ناخالصی باهاش نیست ...

یک کلام : قدم جای پای امام خامنه ای ، سینه سپر ، سلاح به سمت صهیونیزم و غرب نشانه گرفته ...

و در این راه هرکسی چه به نام اسلام و چه به نام شاهنشاهی ، چه به نام مجاهدین ، چه به نام جنبش سبز، چه به نام سابقه دار های بی بصیرت ، چه به نام فرصت طلبان اطراف دولت و چه و چه ، خودش را جلوی سلاح ما انداخت ما سر سلاحمان را کج نمی کنیم ، هم با او می ستیزیم و هم با هدف اصلی مان ...

و در این راه دریغ از یک مسامحه و سازش ...

ما از شهدای دفاع مقدس مان یاد گرفتیم که تیزی سلاح منطق مان را سیاسی های بی بصیرت کند نکنند ...

و چه معلمانی بودند همین شهدای عزیز ... روز معلم را تبریک می گویم شهید حاج احمد کریمی عزیز که در آخرین وصیت نامه ات نوشتی :

اولين وصيت من اين است كه در هر موقع و هر كجا كه هستيد اول امام عزيزمان را دعا كنيد و اين شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار»  را هيچ موقع فراموش نكنيد و ذكر هميشگيتان باشد.
دومین وصيت من اين است كه هميشه روحانيت مبارز  را پشتيبان باشيد تا شكست نخوريد كه بقول امام اسلام بدون روحانيت مثل کشور بدون طبيب است.
پدر و مادرم و برادر و خواهران و دوستان و آشنايان سرنوشت انسان هر چه باشد همان است و هيچ كس نمي‌تواند سرنوشت خود را عوض کند و انسان يكبار به اين دنيا مي‌آيد و يكبار هم بايد از اين دنيا برود.
پس چه بهتر كه در راه خدا و اسلام از اين دنيا برود و در اين دنيا هر چقدر هم كه ناراحتي مي‌كنند لااقل در آن راحت باشد و درخت اسلام احتياج به خون دارد. اين خون جوانان است كه مي‌تواند اين درخت را بارور سازد و به قول سالار شهيدان حسين بن علي عليه‌السلام كه مي‌گويد:
« دين محمد(ص) پايدار نمي‌ماند جز با كشته شدن من پس اي شمشيرها مرا دريابيد»
اگر اسلام وكشور با ريختن خون جوانان پايدار مي‌ماند، پس اي سربهای داغ صدا ميان كافر، بر قلب من فرود آييد. پس اگر من شهيد شوم ناراحت نشويد بلكه خوشحال باشيد، چون من امانتي بودم كه خدا به شما داده بود و شما اين امانت را در راه خودش داديد و اگر من شهيد شدم لباس سياه نبوشيد ‌بلكه لباس سفيد بپوشيد. چون لحظه‌ي شهادت،‌ لحظه‌ي دامادي من است و شب اول قبر شب زفاف.

و معلم کلاس سیاست ام شهید علی اصغر وحیدی خواه هم درس می دهد:

خدا را سپاس مي‌گويم كه توفيق پاسداري از اسلام را به من عطا كرد. خدا را سپاس مي‌گويم كه مرا از بندگان خالص و پاك برگماشت. خدا را سپاس مي‌گويم كه مرا با بهشتيان همنشين ساخت.
ملت شهيد‌پرور ايران شما كه نمونه يك ملت آزاده هستيد، شما كه با ايثار جان و مال و فرزندان خود براي برپايي دين اسلام هيچ وقت دريغ نمي‌ورزيد، شما كه هميشه در صحنه نبرد بوده و هستيد شما كه منتظر بازشدن راه كربلاي حسين(ع) هستيد، من به عنوان يك نفر مسلمان و شيعه جعفري به شما مي‌گويم كه اگر منتظر باز شدن راه كربلا هستيد نبايد به شايعات دشمن گوش بدهيد، به تجربه ثابت شده است كه بهترين راه براي نفوذ كردن و تفرقه انداختن ميان مردم و مسئولين كشور شايعه است که دشمن پخش مي‌كند و پيروزي به دست مي‌آورد. البته من در آن حد نيستم كه به شما مردم عزيز پيامي بفرستم.

حزب الله به بی نهایت میل می کند

سلام

نونم به قلمم وابسته نیست ولی من به قلمم بسته ام ...

چند وقتی بود دستانم به جز مشتق و انتگرال چیزی ننوشته بود ... کم کم داشت یادم می رفت که هدف زندگی ام انتگرال معین و نامعین نیست ... خط معین است ... که شیبش بی نهایت است و به بی نهایت هم میل می کند ...

بگذریم ... قلم بسیجی مادی نیست ... با روح و روانش می نویسد و اگر ننویسد مشکل از روح اوست که بسته ی قفس شده ...

خدا بخواهد دو ماه دیگر از اضطراب و هیجان قفس کنکور می پرم ... دعا هم بکنید بد نیست ...

در محفل دوستان که بودیم از بد عهدی ایام می گفتیم و از عهدشکنی دقیقه نود بعضی خط شکنان ...

آدمی ممکن است با دلی قرص پا در میدان بزرگ جنگ بگذارد ولی سر دو راهی ها پایش بلغزد و با سر زمین بخورد ...

بعد از محفل دوستان بنا به شنیده ام که شنیده بودم که قرار است شیخ جواد محدثی نویسنده بزرگ و توانای مهدویت و فلسفه و ... حوزه جمعه شب مسجدی هایمان را مهمان کند به یک مجلس مهدوی ، بدو بدو خودم را به مسجد رساندم و نشستم پای گل بحث حاج آقا ...

نمی شناختمش ولی آثارش رو دیده بودم ...

صحبت میکرد از ظهور و وضعیت آماده باش ما و شمشیرهای کشیده و پاهای آمده برای جهاد و ... و سرانجام صحبتش به ماندن با حضرت تا آخر رسید ...

اینکه بعضی ها سر بزنگاه در امتحان حجت شناسی مردود می شوند ... و تا آخر با امام نمی مانند ...

خیلی برایم جالب بود که ایشان انقلاب موعود را با انقلاب اسلامی تشبیه کردند و انتظار مردم برای هواپیمای امام و کارها و تظاهرات مردم برای ایمن بازگشتن امام را به انتظار برای فرج نهایی تشبیه کردند و گفتند که نمی شود دست روی دست گذاشت و گفت که ما منتظریم ...

فاز بعدی راجع به حجت زمانه بود ...

که حجت عمل همه ما باید ولی فقیه باشد ... که حجت زمان ما ولی فقیه است ...

که سرانجام پا در رکاب بودن مهم است ...

که پا روی غرور و نظر شخصی گذاشتن و اطاعت بی چون و چرا از حجت شرط مجاهد بودن است

 که ...

حجت، امر ولی است ... نه امر شیطان جن و انس و دور و بری ها ...

و ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است ...


خدایا پای هایمان در رکاب حجت باشد تا آن وقت که بمیریم ...

حزب الله به بی نهایت میل می کند ... و در این راه هر ابهامی را رفع می کند و هر مانعی را رد نمی کند ، زیر پا له می کند ... و بی نهایت را سر انگشت سیدعلی نشان می دهد ...

+دکتر خستگی ناپذیر هم شایسته است پایش نلغزد سر دوراهی اطاعت از امر ولی و امر دلش و ...

امام خامنه ای

چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟

چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟

برخی افراد می پرسند را حضرت علی علیه السلام از همسرشان دفاع نکردند بی اطلاع از احادیث و روایات اما من روایت سلیم ابن قیس را در این مورد می آورم تا متوجه شوید که آیا امیرالمومنین دفاع کردند یا نه؟

اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.

سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌نويسد:

وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.

عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:

يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!

علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

همچنين آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن به نقل از منابع شيعه اين روايت را نقل كرده است:

أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته

عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

پاسخ به یک سوال در ادامه مطلب:

آيا عمر بن خطاب، فقط تهديد كرده است یا خود با اتش با خانه حضرت زهرا سلام الله علیها حمله ور شده است؟
منبع

ادامه نوشته

اسناد هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

هنوز فریاد مظلومیت اش ستون های جهان را می لرزاند و صدای گریه هایش در کوچه ها و محله ها به گوش می رسد ...

او که در آخرین لحظات در بستر به جای گفتن از درد قفسه سینه اش و پهلویش از درد تنها ماندن ولیش سخن گفت ...

از تنفرش از دنیای ما ... از نامردی مردانی که سر به زیر افکندند ... از غرق شدن مردم در موج ضلالت ...

از ضالین سخن گفت ... از همان ها که بضعه پیغمبر را رنجاندند و تا ابد خود را ملعون خدا و پیامبرش قرار دادند ...

از اینکه از بعضی ناراضی است و بعضی را تا خدا خداست نفرین می کند که آنها حق اش را غصب کردند و دین مردمش را به انحراف کشاندند ...

حرمت شکنی  دخت نبی و انسیه حورا هنوز ادامه دارد ... هنوز هم پاره تن پیامبر را سیلی می زنند ...

و همه این ها را آن سیده نسا بهشت در یک کلام توصیف کرد ...

در مخالفت با عزم علی بر پایان دادن به باطلی که به آن وابسته بودند ...

در عزم علی برای نجات بشر ...

و در عزم خود برای پیمودن طریقت باطل ...

+تمام منابع اهل سنت +مقالاتی مفید راجع به واقعیتی که رخ داد ... حرمت شکنی دخت رسول و غصب حق اهل البیت مطهر در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

نسیان بدتر از عصیان

چندخطی برای اونایی که حوصله دارند ...

سلام و ...
میخوام یه دونه از اون نوشته های به هر سمتی یه اشاره مخصوص خودم بنویسم
میدونم شاید نتونسته باشید جمله بالا رو خوب بفهمید اصلا مهم نیست مهم اینه که بقیه اش رو بفهمیم .
دوستان فیزیکی نزدیکم میدونند که سخت درگیر بازی با یک واژه گشاد به نام کنکور هستم ...
واژه ای که به اعتقاد من بلندترین و گشادترین کلاهی است که تا حالا سرم رفته و البته سر یک میلیون و اندی جوون دیگه هم رفته ...
اوربیتال زمانی ۱۷ تا ۱۸ سال کاملا پر شده با الکترون های فلزات محیط ...
جبر محیط را میگویم /  زور عرف را ...
هر چند همه مان می دانیم که زندگی جبر نیست هندسه است
ولی هندسه شدنش دست ماست ... اگر بشینید و مثل من دست روی دست بذارید گرفتار رودخانه ماتریس زندگی میشید و دیگه شنا کردن در خلاف جهت رودخونه طبق قانون کار و انرژی کار هرکسی نیست ...
خلاصه بگم دوستان فرافیزیکی بدونند که روزشمار کنکور سراسری روبروی چشمانمه و هر روز منو یاد ۷۴ روز دیگه میندازه ...
ولی خوب میدونیم که این روزشمارها جعلیه و روزشمار واقعی که ماشاا... همه مون ازش غافلیم ...
همه مون افتادیم تو مسیری ناخواسته که فقط باید دست و پا زد و زجّه ...
خودمون رو گم نکنیم شاهکار کردیم ... آدما بیشتر عمرشون رو توی همین غفلت ها میگذرونند ...
بعضی ها هم که انقدر اجتماعی میشن که خودشون رو یادشون میره ...

گاهی وقت ها کنار کانال های زندگی تکیه کنیم به دیوار امن تفکر و ...


گاهی اوقات نسیان بدتر از عصیان میشه ...

نسیان ما که می دونیم با عصیان اونا که نمی دونند دنیا دسته کیه ، فاصله از زمین دارد تا آسمان ...

ما وظیفه سنگین تری داریم ... ما که قلم داریم ... ما که سایه ولایت رو سرمون داریم ... ما که زیر چتر غرب نیستیم (البته اگر نباشیم!) ... ما که دلمون برای فلان خواننده و فلان بازیگر نمی تپه و پاهامون نمی لرزه ... ما که فراموش کنیم هدف چیست ؟ دیگه ...

قلم ما انگیزه دارد ... وظیفه ما دستمزدش لبخند رضایت است ... هدف داریم ما ... ما با آدم های داخل رودخونه محیط ۷ میلیاردی فرق می کنیم ... ما خلاف همه جریان ها شنا میکنیم ...

ما خیلی سرمایه ها داریم ... و البته یاسی و یاسمنی ...


چند خطی برای اونا که حوصله ندارند ...

گرچه من سرباز هيچ و ساده ام
سرخوشم مهدي بود فرمانده ام
گرچه شد فرمانده ام غايب ولـي
دل خوشم بر نائبش سيدعلـــي

یادم میاد سال شکوفایی بود / اردوی رویش / مسابقه جمله نویسی /

یکی از دوستانم نوشت ...

شکوفایی یعنی اینکه برای فردایت برنامه ای بهتر از امروز داشته باشی و فردا بهتر از برنامه عمل کنی ...

از خودمون غافل نشیم ...

ایام فاطمیه که میاد نوروزیه برای همه بچه هیئتی ها که چند وقته دلشون لک زده برای سینه زدن پای منبر ولایت  ....

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند ... ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم ...

شهادت مادر ۱۸ ساله ، حضرت فاطمه ام ابیها (س) اسوه ی دفاع از خط ولایت تسلیت ...

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد ...

بحرین

هرچه گفتیم و نگفتیم تبصره دارد ... هر چه در شعارها و پشت تریبون ها داد زدیم تبصره دارد ...

تبصره اش هم منافع است ... دموکراسی تبصره اش منافع من است ... منافع کاخ من است که سفید و نقلی است ...

اصلا یک تبصره دیگر هم دارد ... مردم سالاری فقط سالاری اش در میان ملل مشترک است . مردم اش فقط بر مردم زیر چتر من دلالت دارد ... چتر من هم که شیطان را شکر همه جا پهن شده ...

فقط بعضی ها خیلی مغرورند به چتر خودشان ... یا زیر بار چتر من نمی روند یا از زیر خنجر می زنند ...

اینها خود تبصره اند ... اینها هم تبصره ی دموکراسی اند هم تبصره آزادی اند هم تبصره قانون اکثریت ...

اصلا چه کسی گفته ۷۵۰۰۰۰ بیشتر از ۲۵۰۰۰۰ زیر چتری است؟؟؟

اصلا چه کسی گفته ۴۰ میلیون بیشتر از "ما بیشماریم" است ...

آدم باید خیلی گیج باشد که نفهمد غرب با آن همه یال و کوپال فقط شعار انسانیت می دهد و در عمل چگونه حیوانی زیستن را در بوق می کند ...

آدم های زیر چتر غرب فقط غذا می خورند و می خندند و زندگی شان را می گذرانند ... کاری به کار چتر بالای سرشان ندارند ...

بحرینی ها به خاطر یک خاندان زیر چتر باید زیرِ چکمه ی زیر چتری ها زندگی کنند و همچنان تبصره بمانند ...

این قانون دموکراسی است ، رای ، رای انسان ها (تبصره: انسان بر انسان دلالت ندارد بر هر موجودی که بخورد و بخوابد و زیر جتر ما بهش خوش بگذرد دلالت دارد) ...

اما باید خلیل بود به یار اعتماد کرد

گاهی بهشت در دل آتش فراهم است ...

بحرینی ها محکوم به پیروزی اند نه محکوم به شکست ...

روی پیشانی شیعه ننوشته محکوم به زیر بار کافر رفتن ، با خط امیرالمومنین و با رنگ سرخ نوشته:

محکوم به شهادت ...

For Bahrain


+ قم ، حوزه های علمیه ، مراجع اسلام ناب ، ریش سفید های مکتب اسلامی ، امروز در مسجد اعظم داد خواهی کردند ... و فریادشان بلند شد تا به گوش عالم برساند که شیعه غریب است ولی پیروز ...

+ تجمع طلاب قم در حمایت از مردم مظلوم بحرین

+ به قول حضرت ماه ، هنوز هم برای شهید شدن فرصت باقیست ، دل را باید صاف کرد ...

+ اللهم ارزقنا شهادت ...

+

صادق هدایت چرا صادق هدایت شد؟

صادق هدایت چرا صادق هدایت شد؟
نظر شهید مطهری رحمه الله علیه
شهید مطهری:يكی از علل خودكشی او اين بود كه اشراف‏ زاده بود . او پول توجيبی بيش از حد كفايت داشت اما فكر صحيح و منظم‏ نداشت . او از موهبت ايمان بی‏بهره بود
مقدمه

روسو كتابی دارد به نام " اميل " كه در فن تربيت كودك نوشته است ، كتاب جالبی است ، اميل نام كودك فرضی و افسانه‏ای است كه وی در كتاب‏ خود او را تحت تربيت خود قرار می‏دهد و به پرورش همه جنبه‏های جسمی و روانی او توجه می‏كند . در همه موارد ، ايده روسو اين است كه اميل را در حال ممارست با طبيعت و پنجه در پنجه طبيعت و در دامن سختيها پرورش‏ دهد
وی معتقد است كه بدبخت ترين كودكان ، آنهايی هستند كه والدين آنها ، آنها را در ناز و نعمت پرورش می‏دهند و نمی‏گذارند سردی و گرمی دنيا را بچشند و پستی و بلندی جهان را لمس كنند . اين گونه كودكان در مقابل‏ سختيها حساس می‏شوند و در مقابل لذتها بی تفاوت ، همچون ساق نازك يك‏ درخت كوچك در مقابل هر نسيمی می‏لرزند و كوچك ترين حادثه سوئی آنان را ناراحت می‏كند تا جايی كه يك حادثه كوچك ، آنان را به فكر خودكشی‏ می‏اندازد ، و از آن طرف ، هر چه موجبات لذت به آنها داده شود به هيجان‏ نمی‏آيند و نشاط پيدا نمی‏كنند . اينگونه انسانها هرگز طعم نعمتها را درك‏ نمی‏كنند ، گرسنگی نچشيده اند تا مزه غذا را بفهمند ، بهترين غذاها برای‏ ايشان كم ارج‏تر و كم لذت تر از نان جوينی است كه يك بچه دهاتی می‏خورد

اصل مقاله
صادق هدايت چرا خودكشی كرد ؟ يكی از علل خودكشی او اين بود كه اشراف‏ زاده بود . او پول توجيبی بيش از حد كفايت داشت اما فكر صحيح و منظم‏ نداشت . او از موهبت ايمان بی‏بهره بود ، جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه كار و ابله می‏دانست . لذتهايی كه او می‏شناخت و با آنها آشنا بود كثيف ترين لذتها بود ، و از آن نوع لذتها ديگر چيز جالبی باقی نمانده‏ بود كه هستی و زندگی ، ارزش انتظار آنها را داشته باشد . او ديگر نمی‏توانست از جهان ، لذت ببرد . بسيار كسان ديگر مانند او فكر منظم‏ نداشته و از موهبت ايمان هم بی بهره بوده‏اند ، اما مانند او سير و اشراف زاده نبوده‏اند و حيات و زندگی هنوز برای آنها جالب بوده است ، لهذا دست به‏ خودكشی نزده‏اند    
امثال هدايت اگر از دنيا شكايت می‏كنند و دنيا را زشت می‏بينند غير از اين راهی ندارند ، ناز پروردگی آنها چنين ايجاب می‏كند . آنها نمی‏توانند طعم مطبوع مواهب الهی را احساس كنند . اگر صادق هدايت را در دهی‏ می‏بردند ، پشت گاو و خيش می‏انداختند و طعم گرسنگی و برهنگی را به او می‏چشاندند و عند اللزوم شلاق محكم به پشتش می‏نواختند و همينكه سخت گرسنه‏ می‏شد قرص نانی در جلوی او می‏گذاشتند ، آنوقت خوب معنی حيات را می‏فهميد و آب و نان و ساير شرايط مادی و معنوی حيات در نظرش پرارج و با ارزش می‏گرديد
سعدی در باب اول " گلستان " داستانی آورده ، می‏گويد : آقايی با غلامش به كشتی نشست . غلام كه دريا نديده بود وحشت كرد و بيقراری می‏نمود ، بطوری كه اضطراب او ساكنين كشتی را ناراحت ساخت . حكيمی در آنجا بود ، گفت چاره اين را من می‏دانم ، دستور داد غلام را به دريا افكندند . غلام‏ كه خود را در ميان امواج خروشان و بيرحم دريا مواجه با مرگ می‏ديد سخت‏ تلاش می‏كرد كه خود را به كشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد . پس از مقداری تلاش بيفايده ، همينكه نزديك شد غرق شود ، حكيم دستور داد كه‏ نجاتش دهند . غلام پس از اين ماجرا آرام گرفت و ديگر دم نزد . رمز آن‏ را جويا شدند ، حكيم گفت : لازم بود در دريا بيفتد تا قدر كشتی را بداند
آری ، شرط استفاده كردن از لذتها آشنا شدن با رنجها است . تا كسی‏ پايين دره نباشد عظمت كوه را درك نمی‏كند . اينكه خودكشی در طبقات مرفه‏ زيادتر است يكی از اين است كه معمولا بی ايمانی در طبقه مرفه بيشتر است‏ ، و ديگر از اين است كه طبقه مرفه ، لذت حيات و ارزش زندگی را درك‏ نمی‏كنند ، زيبايی عالم را احساس نمی‏كنند ، معنی حيات و زندگی را نمی‏فهمند . لذت و رفاه بيش از اندازه ، انسان را بی حس كرده و به‏ صورت يك موجود كرخ و ابله در می‏آورد . چنين انسانی بر سر موضوعات‏ كوچكی خودكشی می‏كند . " فلسفه پوچی " در دنيای غرب ، از يك طرف حاصل‏ از دست دادن ايمان است ، و از طرف ديگر محصول رفاه بيش از اندازه
غرب ، بر سر سفره شرق نشسته است و خون شرق را می‏مكد ، چرا دم از پوچی و نيهيليسم نزند ؟ كسانی كه خودكشی را به حساب حساسيت می‏گذارند بايد بدانند كه اين " حساسيت " چه نوع حساسيتی است ؟ حساسيت آنها حساسيت ذوق و ادراك‏ نيست ،به اين معنی نيست كه فهم لطيف تری دارند و چيزهايی را درك می‏كنند كه‏ ديگران درك نمی‏كنند ، حساسيت آنها به اين معنی است كه در مقابل‏ زيباييهای جهان ، بی احساس و كرخ و در مقابل سختيها زود رنج و كم‏ مقاومت اند .
چنين آدمهايی بايد هم خودكشی كنند و چه بهتر كه خودكشی‏ كنند ، ننگ بشرند و بهتر كه اجتماع بشر از لوث وجودشان پاك گردد
زمانی با شخصی آشنايی دوری داشتم و می‏پنداشتم از خوشبخت ترين انسانها است . هر گونه وسيله مادی زندگی به نسبت برای وی فراهم بود . پول و ثروت ، پست و مقام ، شهرت ، همه را داشت . سخن از فرزند داشتن به‏ ميان آمد ، گفت : من نمی‏خو استم و نمی‏خواهم كه فرزند داشته باشم
پرسيدم : چرا ؟ گفت : من كه خودم در اين دنيا آمدم كافی است ، چرا اسباب رنج يك موجود ديگر را فراهم كنم ؟ رنجهايی را كه من كشيده‏ام او هم بكشد ؟ ابتدا تعجب كردم ، اما بعد كه اندكی بيشتر با روح او آشنا شدم‏ ، فهميدم كه اين بيچاره راست می‏گويد ، وی در اينهمه ناز و نعمت جز رنج‏ نمی‏بيند . معمولا كسانی را كه می‏پنداريم همه رنجها را از خود دور كرده‏اند بيش از همه رنج می‏برند
آری ، مصائب و بلاها نعمتهای بزرگی هستند كه بايد در برابر آنها سپاسگزار خدا بود ، نعمتهايی هستند كه در صورت قهر تجلی كرده‏اند ، همچنانكه گاهی قهرهايی به صورت لطف ، ظهور می‏كنند . از اين قهرها به‏ نوبه خود بايد سپاسگزار بود . اما به هر حال بايد متوجه بود كه نعمت‏ بودن نعمت ، و نقمت بودن نقمت ، بستگی دارد به طرز واكنش و عكس‏ العمل ما در برابر آن . ما می‏توانيم همه نقمتها را تبديل به نعمت كنيم‏ تا چه رسد به آنچه در لباس نعمت نيز ظهور می‏كند ، و هم می‏توانيم همه‏ نعمتها را تبديل به بلا و مصيبت كنيم ، تا چه رسد به آنچه در لباس بلا و مصيبت برای ما می‏رسد
کتاب عدل الهی شهید مطهری /فصل  فوائد شرور/قسمت بلا و نعمت نسبی است//به چاپ سال1396 قمری ص209 الی ص212

مه و ماه ...

به قول خود شهدا :

به نام خدا ،به یاد خدا، برای خدا

و به یاد شهیدان

این روزها که همه مسافر بیابان ها داغ سرخ رنگ اون ور (طرف) کشور شدیم این ور یه خبرهاییه!

دلم برای شلمچه تنگ نشه برای کجای عالم تنگ بشه

مگه دیگه جایی مثل اونجا پیدا میشه که آخر دنیا باشه!

آخر دنیا، آخر زمان، آخرین لحظه ها، آخرین تصمیم ها اونجا گرفته شده و به برکت همون آخرین تصمیم هاست که هرسال میشه آونجا تجدید تصمیم کرد.

عید همه اونهایی که عیدی و شیرینی و میوه و جشن نوروزی رو رها کردن و رفتن اونجایی که ظاهراً چیزی نیست مبارک باشه که خوب جشنی با شن های سرخ شده از کارهای ما کرفتن!

خوش به حال همه شون که سال جهاد اقتصادی رو کنار اسطوره های جهاد شروع کردند!

و اما بعد ...
از سرچ کلمه "پادشاه اردن" شروع کردم
رسیدم به حرف و حدیث های عبدالله ثانی
بعد یه سرکی توی صدر اسلام کشیدم
ناگهان از دکتر فیلسوف و منجم و عالم جلیل القدر، مشایی سر در آوردم
کمی تو حسش رفتم ، هر کار میکردم که نیفتم توی تور سایت های حامی شخص شخیص نشد
از گفته های این و اون تا دفاعیات جریانات مشکوک حامی جناب مشایی!
صحبت های آیت الله علم الهدای عزیز خیلی زیبا و جالب بود
که گفته اند فتنه یعنی شرایط غبار آلود، تفکر جریان مشایی که کاملا مشخص است منحرف است!
اما این همه ماجرا نبود!
به سمت ورق هایی از تاریخ سخت و پیچیده انقلابمان هم رسیدم!
به ماجرای قتل های زنجیره ای که انصافا تحلیل ها و حرف ها و مقالات دیگر داشت ذهنم را آزار می داد!
تا اینکه نگاهم بین آن همه سیاهی به ماه افتاد و
گذرم به خطبه های نماز جمعه 18/ 10/ 77
قسمت های مهم اش را در ادامه مطلب آورده ام که چطور شد امام خامنه ای عزیز
به میدان آمدند و این فتنه را هم مثل هزار فتنه قبل و بعدش کوباندند!
لبان این مرد کوبنده ی دشمن است ، انصافاً
خداوند محال است دردی بدهد ولی درمانش را دریغ کند!
درست است که بعضی وقت ها فضا مه آلود می شود، ولی محال است به ماه نگاه کنی و
راه را گم کنی!

انشاالله چشمانمان همیشه به لبان حضرت ماه دوخته باشد

که دو چشم ایشان همواره به لبان مبارک حضرت ولیعصر دوخته شده است!

ماه در مه است که نور افشانی اش به چشم می آید!

خدایا ممنون که نعمت ولایت را از ما دریغ نکردی!

 

ادامه نوشته