این روزها سخت در تعجب ام ...
از خنده های زود گذر عده ای جاهل که هر وقت به ریش حزب الله خندیدند طولی نکشید از ضرب شصت آقای حزب الله گریستند ...
بابا ...
مگه ما کم کسی را پشت سر داریم و کم کسی را جلو داریم ؟؟؟
آن شب کزایی که بازار شایعه داغ شده بود و یکی از ضد ولایت بودن رئیس جمهور حرف می زد و یکی از توطئه ی با برنامه ریزی ۶ هفت ساله احمدی نژاد برای فریب ما و یکی از ...
دهانم با زاویه صد و ۸۰ درجه باز مانده بود ... از اینهمه ساده نگری به مسائل ...
بر فرض که فلانی پایش لرزید ... این همه دل نگرانی ندارد که ... انصافا این مسائل خوب دارد امت حزب الله ایران را می آزماید که تا چه حد دلمان قرص است و به فرموده مولای متقیان دل هایی همچون صخره داریم ...
بابا ...
مگه ما نبودیم تو بهبوهه فتنه هشتاد و اشک ، می گفتیم معیار شخص نیست ... در اشخاص نباید توقف کرد ... اگر هاشمی پایش لغزید شما نباید بلرزید ... اگر فلان سابقه دار نظام و انقلاب ماند شما نمانید و مگه امام خامنه ای عزیز ما نبود که می فرمود:
معیار وضعیت کنونی افراد است ...
پس چرا این همه دعوا ...
نه دکتر احمدی نژاد ما را فریب داده نه ما فریب خوردیم ... ما به بینش شخصی از خودمان که حرف هایش یوی اسلام می داد دل بستیم و همچنان هم آن حرف ها برای روح مان نشاط آور است ...
ما قربون بینش اسلام ناب که در احمدی نژاد یافتیم، می رفتیم و می رویم نه قربون چشم و ابرو و بغل دستی و کنار دستی و ...
جواب پرسش "ما احمدی نژادی بودیم یا نبودیم ؟" یک کلامه : هستیم ...
احمدی نژادی بودن که برای من معنا دارد یک مفهوم دارد و هیچ ناخالصی باهاش نیست ...
یک کلام : قدم جای پای امام خامنه ای ، سینه سپر ، سلاح به سمت صهیونیزم و غرب نشانه گرفته ...
و در این راه هرکسی چه به نام اسلام و چه به نام شاهنشاهی ، چه به نام مجاهدین ، چه به نام جنبش سبز، چه به نام سابقه دار های بی بصیرت ، چه به نام فرصت طلبان اطراف دولت و چه و چه ، خودش را جلوی سلاح ما انداخت ما سر سلاحمان را کج نمی کنیم ، هم با او می ستیزیم و هم با هدف اصلی مان ...
و در این راه دریغ از یک مسامحه و سازش ...
ما از شهدای دفاع مقدس مان یاد گرفتیم که تیزی سلاح منطق مان را سیاسی های بی بصیرت کند نکنند ...
و چه معلمانی بودند همین شهدای عزیز ... روز معلم را تبریک می گویم شهید حاج احمد کریمی عزیز که در آخرین وصیت نامه ات نوشتی :
اولين وصيت من اين است كه در هر موقع و هر كجا كه هستيد اول امام عزيزمان را دعا كنيد و اين شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» را هيچ موقع فراموش نكنيد و ذكر هميشگيتان باشد.
دومین وصيت من اين است كه هميشه روحانيت مبارز را پشتيبان باشيد تا شكست نخوريد كه بقول امام اسلام بدون روحانيت مثل کشور بدون طبيب است.
پدر و مادرم و برادر و خواهران و دوستان و آشنايان سرنوشت انسان هر چه باشد همان است و هيچ كس نميتواند سرنوشت خود را عوض کند و انسان يكبار به اين دنيا ميآيد و يكبار هم بايد از اين دنيا برود.
پس چه بهتر كه در راه خدا و اسلام از اين دنيا برود و در اين دنيا هر چقدر هم كه ناراحتي ميكنند لااقل در آن راحت باشد و درخت اسلام احتياج به خون دارد. اين خون جوانان است كه ميتواند اين درخت را بارور سازد و به قول سالار شهيدان حسين بن علي عليهالسلام كه ميگويد:
« دين محمد(ص) پايدار نميماند جز با كشته شدن من پس اي شمشيرها مرا دريابيد»
اگر اسلام وكشور با ريختن خون جوانان پايدار ميماند، پس اي سربهای داغ صدا ميان كافر، بر قلب من فرود آييد. پس اگر من شهيد شوم ناراحت نشويد بلكه خوشحال باشيد، چون من امانتي بودم كه خدا به شما داده بود و شما اين امانت را در راه خودش داديد و اگر من شهيد شدم لباس سياه نبوشيد بلكه لباس سفيد بپوشيد. چون لحظهي شهادت، لحظهي دامادي من است و شب اول قبر شب زفاف.
و معلم کلاس سیاست ام شهید علی اصغر وحیدی خواه هم درس می دهد:
خدا را سپاس ميگويم كه توفيق پاسداري از اسلام را به من عطا كرد. خدا را سپاس ميگويم كه مرا از بندگان خالص و پاك برگماشت. خدا را سپاس ميگويم كه مرا با بهشتيان همنشين ساخت.
ملت شهيدپرور ايران شما كه نمونه يك ملت آزاده هستيد، شما كه با ايثار جان و مال و فرزندان خود براي برپايي دين اسلام هيچ وقت دريغ نميورزيد، شما كه هميشه در صحنه نبرد بوده و هستيد شما كه منتظر بازشدن راه كربلاي حسين(ع) هستيد، من به عنوان يك نفر مسلمان و شيعه جعفري به شما ميگويم كه اگر منتظر باز شدن راه كربلا هستيد نبايد به شايعات دشمن گوش بدهيد، به تجربه ثابت شده است كه بهترين راه براي نفوذ كردن و تفرقه انداختن ميان مردم و مسئولين كشور شايعه است که دشمن پخش ميكند و پيروزي به دست ميآورد. البته من در آن حد نيستم كه به شما مردم عزيز پيامي بفرستم.