به مناسبت نهم ربیع الاول
لعن خلفای غاصب از منظر اهل سنت
تبري واجب فراموش شده (نزد شيعه و اهل سنت)
پیشگفتار:
سعى ما در اين پژوهشها كشف واقعيت به دور از هرگونه تعصب و يكجانبه نگرى بوده و هرگز روا نمىداريم كه به معتقدات برادران اهل سنت توهين نماییم و اگر در لابلاى اين نوشتار مطالبى به چشم مىخورد كه با تصورات اهل سنت همخوانى ندارد برگرفته از صحيحترين كتابهاى روائى خود آنهاست كه اگر صحيح است اعتقادات خود را اصلاح كنند و اگر نيست كتابهاى خود را.
آينه چون نقش تو بنمود راست
خود شكن آيينه شكستن خطاست
اهل سنت، شش كتاب حديث دارند كه آنها را - مخصوصا دو كتاب اول را- صحيحترين كتابهاى روائى مىدانند و لذا آن را «صحيحهاى ششگانه» و دو كتاب اوّل را «صحيحين» نام نهادهاند و آنها عبارتند از:
1 - صحيح بخارى، تأليف: «محمد بن اسماعيل بخارى»
2 - صحيح مسلم، تأليف: «مسلم بن حجاج نيشابورى»
3 - سنن ابن ماجه، تأليف: «محمد بن يزيد قزوينى»
4 - سنن ترمذى، تأليف: «ابو عيسى محمد بن عيسى بن سورة»
5 - سنن أبي داود، تأليف: «ابو داود سليمان بن اشعث سيستانى»
6 - سنن نَسائى، تأليف: «ابو عبد الرحمن احمد بن شعيب بن على نَسائى»
ما در این مقاله بر آنیم که بگوییم فقط شیعه نمی گوید بر خلفای سه گانه لعن نمایید بلکه تصریح قرآن و احادیث معتبر خود اهل سنت است که ما در این تحقیق سعی کردی از معتبر ترین کتب اهل سنت یعنی صحاح سته وهمچنین کتب دیگر اهل سنت که نزد آنها اعتبار دارند را استفاده نماییم.امیدواریم که مفید واقع شود.انشاالله
چند نکته:
تفاوت لعن با سب: در مورد معنی لعن و فرق آن با سب این مطالب را مطالعه نما:يكي از عللي كه سبب برداشت غلط در مورد لعن شده است اشتباه در فهم معناي آن و يكي دانستن معناي آن با سب و دشنام است ؛ به همين جهت ، لازم است در ابتدا معناي لعن و سب و فرق آن دو را بيان كنيم .
اللعن : الطرد والابعاد من الخير .صحاح جوهری ج 6 ص 2196 - لسان العرب ج 13 ص 387
لعن : راندن و دور کردن از خوبی ها است .فإن اللعن في اللغة هو الطرد والابعادشرح صحيح مسلم نووي ج 9 ص 141لعن در لغت به معنی راندن و دور کردن است .
سب در لغت و فرق آن با لعن :زبيدي مينويسد:والسب : الشتم.تاج العروس ج 2 ص 63
سب : به معني شتم است.ابن منظور مينويسد: الشتم : قبيح الكلام وليس فيه قذف.لسان العرب ج 12 ص 318.
شتم به معني كلام زشت است و لازم نيست كه در آن تهمت نيز باشد .
بنا بر اين از جهت لغوي بين لعن و سب فرق بسيار است ، كه در لعن تنها طلب دوري از خير مقصود است ، و در سب ، بد دهاني و كلام زشت به كار بردن
فلسفه لعن: فلسفه لعن را مى توان در چند اصل بیان نمود:
۱. لعن مظهر تبرّى و برائت جستن از کافران و ستمگران است. چرا که یکى از واجبات که در قرآن و سنّت به آن سفارش شده محبت دوستان خدا و بغض دشمنان خداست، و از سویى حب و بغض براى خدا نشانه کمال ایمان است; «من أحب الله و أبغض لله و اعطى لله فهو ممن کمل ایمانه»; کسى که براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد و براى خدا بخشایش کند ایمانش کامل است. روشن است که دشمنى با دشمنان خدا از راه هاى گوناگون ممکن است که یکى از آنها لعن و نفرین است.
۲. لعن یک نوع مبارزه با ستمگران است; در زمانى که گروهى مورد ستم قرار گرفته و نمى توانند از حقوق خود دفاع نمایند، راهى جز نفرین و لعن ستمگران ندارند. امروزه مسلمانان جهان از آمریکا به راه هاى گوناگون از جمله لعن و نفرین و یا به عبارت دیگر با شعار مرگ بر آمریکا، ابراز تنفر مى نمایند و این خود افزون بر آن که یک نوع مبارزه است، موجب انسجام و اتحاد مسلمانان مى شود.
امام خمینى (رحمه الله) مى فرماید: لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنى امیه ـ لعنت الله علیهم ـ با آن که منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد، ستم شکن است.
۳. لعن و نفرین موجب شناخت حق از باطل مى گردد.
۴. لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است، به عبارت دیگر موجب گرایش به سوى خوبى ها و ابراز بیزارى از بدى ها مى شود.
تاریخ گویاى این واقعیت است که ستمگران و غارتگران همواره مورد لعن و نفرین توده هاى مردم قرار داشته و پس از مرگ خود نیز جز نام زشت بر جاى نگذاشته اند. از این رو انسان ها بویژه افرادى که زمینه فساد در آنان وجود دارد، گاه با اندیشیدن درباره آینده خود تلاش مى کنند مانند ستمگران تاریخ نباشند. نمونه آن رخداد کربلا و مقایسه شخصیت امام حسین (علیه السلام) با یزید بن معاویه است; چرا که یزید پس از قرن ها جز نام بد و لعن و نفرین چیزى براى خود بر جاى نگذاشته است; در صورتى که امام حسین(علیه السلام) نه تنها همواره مورد سلام و صلوات مردم است بلکه تمام انسان هاى آزاده مى کوشند تا راه، روش و اهداف مقدس ایشان را پى گیرى نمایند.
امام صادق (علیه السلام) در روایتى مى فرمایند: «فأظهروا البراءه و اکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعه، و باهتوهم کیلا یطمعوا فى الفساد فى الاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلمون من بدعهم...»; اهل بدعت و تشکیک را سب و لعن کنید تا طمع نکنند در دین فساد نمایند و همچنین مردم نیز از آنان تأثیر نپذیرند.
از این رو مردم با لعن و نفرین نه تنها سردمداران شر و بدى را از خود دور مى سازند بلکه راه و روش آنان را نیز مذمت نموده و در مقابل راه حق، عدالت و تقوا ترویج مى شود.
بنابراین طبق این سخن امام صادق (علیه السلام) برائت، موجب گرایش به سوى خوبى ها و فضایل و نیز تنفر و انزجار از شرور و بدى هاست. در یک روایت آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: هرگاه بدعت گذارى را مشاهده کردید از او برائت بجویید و غیبت نموده و دشنام دهید تا ـ دیگران ـ به فساد گرایش پیدا نکنند و مردم از آنان دورى گزینند و بدعت هاى آنان موجب انحراف نشود.
حضرت على(علیه السلام) نیز مى فرماید: «من مشى الى صاحب بدعه فوقره فقد مشى فى هدم الاسلام»; کسى که نزد بدعت
گذار برود و او را بزرگ شمارد در نابودى اسلام قدم گذاشته است.
قرآن کریم از قول ابراهیم خلیل مى فرماید: (و اذ قال ابراهیم لأبیه و قومه اننّى براء مما تعبدون); و هنگامى که ابراهیم به (نا) پدرى خود و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستید بیزارم.
در جاى دیگر مى فرماید: (فلمّا تبیین له انّه عدوٌّ لله تبرّ أمنه انّ ابراهیم لأوّاه حلیم); چون براى ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست از او بیزارى جست چرا که ابراهیم شخصى بردبار و خداترس بود.
و نیز: (قد کانت لکم أسوه حسنه فى ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاؤا منکم و ممّا تعبدون من دون الله); براى شما مؤمنان، ابراهیم و همراهان او الگویى بسیار خوب هستند، آنان که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا مى پرستید بیزاریم.
حقیقت مبارزه و دورى جستن از مظاهر شرک و ظلم، به گونه دیگرى نیز در آیات آمده است که به برخى از آنها اشاره مى شود. این آیات از یک سو مردم را به قرار گرفتن در لواى خدا و رسول که از آن به «ولایت» یا «تولّا» تعبیر مى شود فرا مى خوانند و از سوى دیگر یک نوع هشدار را در بر دارد، یعنى به مسلمانان گوشزد مى کنند که نباید به دشمنان خدا و رسول روى آورند و از خدا و رسول روى برگردانند. از این اصل به «تبرّى» یاد مى شود. بنابراین پذیرش ولایت خدا و رسول از ویژگى هاى مؤمنان به شمار مى آید چنان که برائت و بیزارى با استفاده از راه هاى مناسب نیز از ویژگى هاى مؤمن است.
این آیات به صراحت روشن مى کنند که مؤمنان چه کسانى را نباید دوست داشته باشند و آنان را بر خود مسلط سازند؟ به عبارت دیگر این آیات، مسلمانان را در راستاى دورى و برائت از کافران و ستمگران راهنمایى مى کند.
دلیل اول(شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها) :
مقدمه1:
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا
سوره أحزاب آيه57
بی گمان کسانی که خدا و پيامبر او را آزار میرسانند ، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت کرده و برآنان عذابی خفتآور آماده ساخته است .
مقدمه2 :
1. رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم قال: «فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبني». - صحيح البخارى 4/210، (ص 710، ح 3714)،
2.قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقُولُ وَهْوَ عَلَى الْمِنْبَرِ: «...ْ، فَإِنَّمَا هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي، يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِي مَا آذَاهَا».صحيح البخاري ج 6، ص 158، ح 5230، كتاب النكاح، ب 109 صحيح مسلم، ج 7، ص 141، ح 6201
مقدمه3:
1.از کتب صحیح بخاری و مسلم:
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع) در اين ماهها بيعت نكرد.صحيح البخارى: 4/42، ح 3093، كتاب فرض الخمس،
و نيز در روايت ديگري بخاري نقل ميكند :
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
صحيح البخارى: 5/82، (ص 802 ح 4240) كتاب المغازى، ب 38 ـ باب غَزْوَةُ خَيْبَرَ./ صحيح مسلم: ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد والسير (المغازى )،
و در روايت سوم مينويسد :
فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ .صحيح البخارى، ج 8، ص 3، ح 6726، كتاب الفرائض
*اما از دیگر کتب اهل سنت:
از آن جايي كه روايت جويني اهميت بيشتري داشت و نيز تصريح به مقتوله بودن صديقه طاهره سلام الله علیها دارد ، ما نخست اين روايت را نقل و سپس بقيه روايات رانقل می کنیم .
جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند :
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود :
زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا ميبينم ذلت وارد خانۀ او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد ميزند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نميدهد ، کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نميرسد .
او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق ميشود ؛ و در حالي بر من وارد ميشود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است .
و من در اينجا ميگويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند . فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35
2.ابن أبي شيبه (239هـ)وي كه از استاتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ، در كتاب المصنف ميگويد :
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .
اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبربه على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر
شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد !.
1.المصنف ، ج8 ، ص 572
2.السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 267.
إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گرديد.
1.الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛
2.الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 578، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛
3.العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 1، ص 268، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
ابو بکر كسى را دنبال علي فرستاد تا بيعت كند؛ اما علي (عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) رفت. فاطمه (عليها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى كه مى خواهى درِ خانه را آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 252.
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 233، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
(البته مقالات مفصلی در این باره در سایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در بخش مقالات و پاسخها و... تهیه شده است و دهها اسناد دیگر را از اهل سنت با بررسی سندی (تک تک این روایات)در این باره ذکر کرده است و مناظراتی از دکتر قزوینی در این مورد با بزرگان اهل سنت دارند که در قسمت مناظرات سایت موجود است که شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را اثبات می کند.طالبان حق به آن رجوع کنند)
دلیل دوم(ظلم عمر و ابابکر):
مقدمه1:آیاتی که ظالمین را لعن کرده است:
1.وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ ...سوره آل عمران آيات86 و 87
و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمیکند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا بر آنان است ...
2.... فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ سوره أعراف آيه44
... پس آواز دهندهای در ميان آنان آواز در میدهد که لعنت خداوند بر ستمکاران باد .
3. ... أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ سوره هود آيه 18 هان لعنت خدا بر ستمگران باد .
4.وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ سوره آل عمران آيات86 و 87/
و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمی کند ؛ آنان سزايشان اين است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .
5.وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ سوره بقرة آيه 229
و هر كس از حدود خدا ، تجاوز كند ، پس آنان همان ظالمان هستند
توضیح درباره آیه آخر:و حدود الله نيز همانطور كه در تفاسير و روايات اهل سنت آمده است ، به معني طاعت خداوند است :«حدود الله» طاعة اللهالإتقان في علوم القرآن ج 2 ص 306 ، اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/5/911هـ ، دار النشر : دار الفكر - لبنان - 1416هـ- 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : سعيد المندوب
قال بن عباس الحدود الطاعة وصله بن أبي حاتم من طريق على بن أبي طلحة عنه في قوله تلك حدود الله يعني طاعة الله وكأنه تفسير باللازم لأن من أطاع وقف عند امتثال أمره واجتناب نهيه
فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 6 ص 4 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب
ابن عباس گفته است حدود ، همان اطاعت است ؛ اين روايت را ابن ابي حاتم نقل كرده است كه «تلك حدود الله» يعني اطاعت خداوند ؛ و شايد اين تفسير به ملازم باشد ، زيرا هركس كه از خدا اطاعت كند ، در نزد امتثال اوامر و پرهيز از بديها است .بنا بر اين هر كس از اطاعت خدا ، خارج شود ، ظالم است ، و هركه ظالم بود ، ملعون ، خواه صحابي و خواه غير صحابي ؛ و هر كدام از صحابه كه معصيت خداوند كرده باشند ، داخل در اين لعن خواهند بود .
مقدمه2:اما ظلم های عمر و ابابکر:
1.آزار واذیت و کشتن دختر وفرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جریان هجوم به خانه مطهر(دلیل اول)
2.غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام(در دلیل پنجم بررسی می شود)
3.گوش ندادن به حرف پیامبر 9و جسارت به پیامبر9 و ...(دلیل یک تا8)
4.بدعت گذاری در دین و عدم اطاعت از خدا(دلیل4)
5.قتل مومن(دلیل اول)وهزاران مورد دیگر
دلیل سوم(کشتن انسان مومن):
مقدمه1:وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا / سوره نساء آيه 93
و هرکس مومنی را عمدا بکشد کيفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گيرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برايش آماده ساخته است .
مقدمه2:در دلیل اول بررسی شد
دلیل چهارم(کفر عمر و ابابکر):
مقدمه1:.فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ - سوره بقره آيه89-پس لعنت خداوند بر کافران باد
وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ- سوره نساء آيه 46-ولي خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا-سوره أحزاب آيه 64-بدرستيکه خداوند کافران را لعنت کرده و برای آنان آتش فروزانی آماده کرده است .
مقدمه2:
قرینه اول(یار غار):
يكى از مهمترين بخشهاى آيه غار( wÎ) çnrãÝÁZs? ôs)sù çnt|ÁtR ª!$# øÎ) çmy_t÷zr& tûïÏ%©!$# (#rãxÿ2 ÎT$rO Èû÷üoYøO$# øÎ) $yJèd Îû Í$tóø9$# øÎ) ãAqà)t ¾ÏmÎ7Ås»|ÁÏ9 w ÷btøtrB cÎ) ©!$# $oYyètB ( tAtRr'sù ª!$# ¼çmtGt^Å6y Ïmøn=tã ¼çnyr&ur 7qãYàfÎ/ öN©9 $yd÷rts? @yèy_ur spyJÎ=2 úïÏ%©!$# (#rãxÿ2 4n?øÿ¡9$# 3 èpyJÎ=2ur «!$# Ïf $uù=ãèø9$# 3 ª!$#ur îÍtã íOÅ3ym-آیه40سوره توبه)كه تأثير بسيارى در سرنوشت همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار (ابوبکر –طبق اتفاق تفاسیر اهل سنت-)دارد، نزول سكينه است؛(چون که در این قسمت آیه ضمیر مفرد است: tAtRr'sù ª!$# ¼çmtGt^Å6y Ïmøn=tã) زيرا اگر ثابت شود كه سكينه فقط بر رسول خدا صلى الله عليه وآله نازل شده است، اين سؤال پيش مىآيد كه چرا سكينه بر همراه او نيز نازل نشده است ؟ آيا اين مطلب ثابت نمىكند كه مؤمنى به همراه آن حضرت نبوده است؟بلکه کافری بوده؟
زيرا در آيات متعدد ديگر خداوند هرگاه سكينهاش را بر رسول خدا نازل كرده، مؤمنان همراه را نيز از آن بى نصيب نگذاشته است و اگر در غار مؤمنى به همراه پيامبر بود، مىبايست سكينهاش بر او نيز نازل مىكرد.
خداوند در سوره توبه مىفرمايد:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرين- التوبه 26.
سپس خداوند «سكينه» خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد و لشكرهايى فرستاد كه شما نمىديديد و كافران را مجازات كرد و اين است جزاى كافران!
و در سوره فتح مىفرمايد:
ِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليما.- الفتح26.
(به خاطر بياوريد) هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند و (در مقابل،) خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر كس شايستهتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چيز دانا است.
اما در آيه غار، سكينه را فقط بر پيامبرش نازل كرده است؛ با اين كه ابوبكر در حزن شديد به سر مىبرد و به سكينه احتياج فراوانى داشت؛ با اين حال خداوند آن را از او دريغ و فقط به رسولش نازل كرد.خداوند در آیه40 سوره توبه می فرماید: اگر شما او را (پيغمبر را) يارى نكنيد البتّه خدا او را يارى خواهد كرد هنگامى كه كافران پيغمبر را از مكّه بيرون كردند خدا ياريش كرد آنگاه كه يكى از آن دو تن كه در غار بودند (رسول خدا) به رفيق و همسفر خود (ابو بكر كه دائماًپريشان و مضطرب بود) گفت: مترس كه خدا با ماست آن زمان كه خدا سكينه (وقار و آرامش) خاطر بر او(پیامبر اکرم) فرستاد و او را به لشگرهاى غيبى خود كه شما آنان را نديدهايد مدد فرمود و نداى كافران را پست گردانيد، نداى خدا (دعوت به اسلام) را مقامى بلند داد، كه خدا را بر هر چيز كمال قدرت و توانايى است.اما دلیلهایی که سکینه بر سول خدا 9 نازل شده است:
الف)تصريح علماي اهل سنت بر نزول سكينه بر رسول خدا 9:
اسناد کتب اهل سنت مبنی بر نزول سكينه بر رسول خدا 9:
1.الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 3، ص 36، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م.
2.لزحيلي، الدكتور وهبة بن مصطفى، التفسير الوسيط، ج 1، ص 863، ناشر: دار الفكر – دمشق، الطبعة: الأولى - 1422 هـ.
3.طنطاوي، محمد سيد، التفسير الوسيط، ج 1، ص 1955، ذيل آيه 40 سوره توبه، طبق برنامه المكتبة الشاملة.
محمد الطاهر بن عاشور (1284هـ)، التحرير والتنوير، ج10، ص204، ناشر: دار سحنون للنشر والتوزيع - تونس - 1997م.
4.ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 155، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.و...
ب)وحدت سياق:
تمام ضميرهايى كه قبل و بعد از اين ضمير هست؛ يعنى ضميرهاى «إِلَّا تَنْصُرُوهُ»، «نصره»، «اخرجه»، «لصاحبه» و «ايده» همه به آن جناب برمىگردد؛ با اين حال و با توجه به اينكه قرينه قطعيهاى در كار نيست، معنا ندارد كه در ميان همه اين ضمائر تنها ضمير «عليه» را به ابوبكر برگردانيم .الميزان فى تفسير القرآن، ج9، ص 280
ج) عطف جمله «وايده بجنوده» بر نزول سكينه:
قرينه سوم بر اين كه ضمير «سكينته عليه» به رسول خدا برمىگردد و نه به ابوبكر، عطف جمله «وايده بجنوده» بر جمله «فأنزل سكينته عليه» است. اگر ضمير «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» به ابوبكر برگردد، بايد ضمير جمله «وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» نيز مربوط به او برگردد؛ زيرا وحدت سياق دلالت مىكند كه هر دو جمله به يك نفر برگردد و نتيجه هر دو جمله شامل يك نفر شود.
در نتيجه، ضمير «عليه» در «فأنزل سكينته عليه» به رسول خدا صلى الله عليه وآله باز مىگردد و چون مؤمنى به همراه آن حضرت نبوده است، خداوند تنها رسولش را مشمول عنايت خويش قرار داده، آرامش را بر او نازل و با لشكريان نامرئى تأييد كرده است.
(البته در سایت ولی عصر ارواحنا فداه یک مقاله مفصل ومتقن در این باره با عنوان ابوبکر یاری همیشه محزون در بخش مقالات دارد که تمام شبهات این آیه و اثبات اینکه سکینه بر رسول خدا نازل شده است دارد که ما فقط به صورت گزینشی و بسیار خلاصه به آن اشاره کردید افرادی که می خواهند به سایت مراجعه کنند)
قرینه دوم:بدعت گذاری:
قال رسول الله ص: لا یقبل الله لصاحبِ بدعهٍ صوماً و لا صلوهً و لا صدقهً و لا حجّاً و لا عُمرهً و لا جهاداً و...یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعره من العجین. سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷
خدا هیچ عملی را از قبیل نماز روزه صدقه حج و...از بدعت گذار قبول نمی کند و او از اسلام خارج میشود... .
1)بدعت درباره متعه زنان و حج تمتع
سرخسي در دو کتاب خود اين روايت را از جمله رواياتي مي داند که با سند صحيح از عمر نقل شده است :
وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم وأنا أنهى الناس عنهما ؛متعة النساء، ومتعة الحج .
با روايت صحيح ا ز عمر نقل شده است که وي مردم را از متعه نهي کرد ، پس گفت : دو متعه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع.المبسوط للسرخسي ج4 ص27 - أصول السرخسي ج2 ص6
همين روايت در کتب ذيل نيز نقل شده است :
مسند أحمد بن حنبل ج3 ص325 ش 14519 - المغني ج7 ص136چاپ دار الفکر 1405- أحكام القرآن للجصاص ج1 ص347 چاپ دار احياء التراث العربي - تفسير القرطبي ج2 ص392 - تذكرة الحفاظ ج1 ص366 - التفسير الكبير ج5 ص130 چاپ اول دار الکتب العلميه بيروت - بداية المجتهد ج1 ص244 چاپ دار الفکر بيروت - وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص150 دار الثقافة لبنان
البته در دلیل 8 به یکی دیگر از آنها اشاره می شود
(و دهها بدعت دیگر که در کتاب عمر در صحاح در سایت ولی عصر 7بخش مقالات بررسی شده است وهم چنین در سایت سنت به دیگر بدعتهای خلفا اشاره شده است می توانید به آنها مراجعه کنید)
دلیل چهارم(کتمان حق):
مقدمه1:إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ ...
سوره بقره آيه 159
کسانی که نشانههای روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح دادهايم نهفته میدارند ، آنان را خدا لعنت کرده است... .
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
سوره بقره آيه 159
کسانی که نشانههای روشن و رهنمودی را که فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح دادهايم نهفته میدارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنتکنندگان لعنتشان کنند .
مقدمه2:
قرینه اول:حدیث قرطاس:
روز پنجشنبه (يعنى 4 روز قبل از رحلت رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله ) حال پيامبر دگرگون شد. جمعيتى كه در ميان آنها عمر نيز بود در محضرش حاضر بودند. حضرت فرمود: برايم كاغذ و قلمى بياوريد كه برايتان چيزى بنويسم كه تا ابد گمراه نشويد. عمر گفت: رسول خدا هذيان مىگويد. قرآن ما را كافى است. در ميان حاضران اختلاف شد مىگفتند بياوريد آنچه را كه فرمود، تا برايتان چيزى بنويسد كه تا ابد گمراه نشويد و دستهاى هم قول عمر را مىگفتند. كارشان به خصومت و نزاع كشيد و چون اختلاف و درگيرى شديد شد، پيامبر فرمود: برخيزيد و برويد...». ؛ « إنّ النبيّ - صلى اللّه عليه وسلم - قد غلب عليه الوجع ، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه »-این حدیث با کمی اختلاف در عبارات در اسانید اهل سنت ذکر شده است) صحيح البخاري ، ج 7 ص 9 ، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 كتاب المغازي ، باب مرض النبي - صلى اللّه عليه وسلم - ووفاته ؛ صحيح مسلم فى آخر كتاب الوصيّة ، ج 5 ، ص 76 . .
و(گفتند : رسول گرامى ( ص ) هذيان مىگويد : « إنّ رسولاللَّه - صلى اللّه عليه وسلم - يهجر » صحيح بخارى، كتاب الجهاد و السير، باب 175، ح 1 ./همان مدرك، كتاب المغازى، باب 84، ح 4 و صحيح مسلم، كتاب الوصية، باب 6، ح 6 ،
نستجير باللّه ، ( كبرت كلمة تخرج من أفواههم ) الكهف : 5 . .
و اين قضيّه به قدرى درد آور بود كه وقتى ابن عبّاس به ياد آن مىافتاد ، اشك چشمانش همانند دانههاى مرواريد از گونههايش سرازير مىگشت عن ابنعبّاس قال : « يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثمّ جعل تسيل دموعه حتّى رأيت على خدّيه كأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالكتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلم - يهجر » . صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 76 كتاب الوصيّة باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ، صحيح البخارى ، ج 4 ص 31 ، كتاب الجهاد والسير . .
در رابطه با اين حديث كه در صحيح بخارى و مسلم و ساير كتب صحاح آمده چند سؤال مطرح است :
1 - آيا اين سخن عمر ، مخالف با قرآن نيست كه مىفرمايد : ( ما ينطق عن الهوى إن هو إلّا وحي يوحى ) عن ابنعبّاس قال : « يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثمّ جعل تسيل دموعه حتّى رأيت على خدّيه كأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالكتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلم - يهجر » . صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 76 كتاب الوصيّة باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ، صحيح البخارى ، ج 4 ص 31 ، كتاب الجهاد والسير . النجم : 4 . ؛ پيامبر گرامى ( ص ) از روى هواى نفس سخن نمىگويد و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است .(قابل انطباق برآِیات دلایل2 و 6 و 7 و8)
2 - عمر كه گفت : كتاب خداوند براى ما كافى است « حسبنا كتاب اللّه » ، اين مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اكرم ( ص ) نيست؟
چون سخن رسول اكرم ( ص ) كه فرمود : چيزى بنويسم كه شما را از گمراهى مصون بدارد ، مربوط به مطالب عادى و شخصى نبود ، بلكه داراى اهمّيّت ويژه بود و از بهترين مصاديق سنّت به شمار مىرفت .(دلایل7و8)
3 - آيا مخالفت عمر و همراهان وى با دستور رسول اكرم ( ص ) ، مخالفت با قرآن نيست كه مىگويد : از اوامر پيامبر اطاعت و از نواهى حضرت اجتناب نماييد : ( ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا ) الحشر : 7 . .
4 - آيا سخن بخارى كه مىگويد : مردم در كنار بستر رسول اكرم ( ص ) سر و صدا كردند و اختلاف كردند ، آيا مخالفت با قرآن نكردند كه از هر گونه سرو صدا در كنار حضرت ، نهى نموده و آن را باعث حبط و نابودى اعمال مىداند : ( يا أيّها الذين آمنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النّبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم وأنتم لا تشعرون ) الحجرات : 2 . .
5 - آيا اختلاف صحابه و تن ندادن به سخن رسول اكرم ( ص ) مخالفت با قرآن نيست كه دستور مىدهد در موارد اختلاف بر همگان واجب هست كه تسليم نظريّه پيامبر ( ص ) باشند و كسانى را كه نظر آن حضرت را نمىپذيرند ، مؤمن نمىداند : ( فلا وربّك لا يؤمنون حتّى يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لا يجدوا فيأنفسهم حرجاً ممّا قضيت ويسلّموا تسليماً ) النساء : 65 . .
6 - پيامبر گرامى ( ص ) تصميم داشت چيزى بنويسد كه مانع گمراهى امّت باشد ، آيا ممانعت از نوشتن چنين مطلب مهمّى ، سبب گمراهى مردم نشد؟
آيا سخن حضرت را تصديق نمىكنيد و يا آن را پذيرفته و تصديق مىكنيد ، در صورت دوّم آيا ضلالتى صورت گرفته يا منكر آن هستيد؟ و اگر قبول داريد ، چه ضلالتى دامنگير جامعه اسلامى ، جز انحراف از امر خلافت منصوص صورت گرفته است؟
7 - در برابر عمر و همداستانهايش كه مخالف با وصيّت نوشتن رسول خدا ( ص ) بودند ، افرادى هم بودند كه تلاش در نوشتن اين وصيّتنامه داشتند : « منهم منيقول : قرّبوا يكتب لكمالنبي -صلىاللَّه عليه وسلم- كتاباً لا تضلّوا بعده ومنهم من يقول : ما قال عمر » صحيح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى ؛ صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 75 ، آخر كتاب الوصية . .
وحتّى زنان پيامبر ( ص ) نيز به همفكران عمر اعتراض كردند كه با اهانت عمر و دفاع رسول ( ص ) مواجه شدند : « فقالت النسوة من وراء الستر : ألا تسمعون ما يقول رسول اللّه؟! قال عمر : فقلت إنّكنّ صواحبات يوسف ، إذا مرض رسول اللّه ، عصرتنّ أعينكنّ ، وإذا صحّ ، ركبتنّ عنقه! قال : فقال رسول اللَّه : دعوهنّ فإنهنّ خير منكم » الطبقات الكبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبراني ، ج 5 ص 288 ؛ مجمعالزوائد للهيثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ كنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133 . ؛ زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى ( ص ) را نمىشنويد؟ عمر گفت : شما همانند دلباختگان يوسف هستيد كه به هنگام مريضى پيامبر ( ص ) اشگ شما جارى مىشود ، و به وقت سلامتى حضرت ، برگردن او سوار مىشويد .
رسول گرامى ( ص ) فرمود : متعرّض آنان نشويد وآنها را به حال خود واگذاريد ، زيرا آنان از شما بهتر هستند .
راستى ، چه شدكه عمر و همراهان او ، بر تيم مقابل غلبه كردند؟ و كار كداميك از اين دو گروه مخالف قرآن و سنّت پيامبر بود؟
پیامبر چه می خواست بنویسد؟
در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است حضرت فرمود:
چيزي بنويسم كه براي ابد شما را از گمراهي بيمه كند.(همانطور که ذکر شد)
در مسند احمد، جلد 1، صفحه 293 آمده از قول إبن عباس:
لما حضر رسول الله صلي الله عليه و سلم قال إئتوني بكتف أكتب لكم فيه كتابا لا يختلف منكم رجلان بعدي.
من چيزي براي شما بنويسم كه حتي بعد از من دو نفر هم با هم اختلاف نكنند.
در حقيقت اين وصيتنامه چيزي بود كه راه هرگونه اختلاف را بر روي امت ميبست. اين روايت را معجم كبير طبراني، جلد 11، صفحه 30 نيز نقل كرده است.
روايتي ديگري را طبراني در همان صفحه آورده است:
كاغذي بدهيد تا بنويسم چيزي را كه امت بعد از من اختلاف نكنند.
پس دو نكته اساسي در هدف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در اينجا مراد است:
1. گمراهي براي هميشه بر روي امت بسته و مانع انحراف باشد.2. مانع هرگونه اختلاف باشد.
دلیل پنجم(دروغ گویی عمر و ابابکر):
مقدمه 1:فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ سوره آل عمران آيه 61
لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم
مقدمه2:طبق روایات صحیح از اهل سنت داریم که: « عليٌ ولي كل مؤمن بعدي »اما اسانید این حدیث:
1.الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ، ج 6 ص 372 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ،
2.البداية والنهاية ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 7 ص 346، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت
3.السنن الكبرى ، اسم المؤلف: أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي الوفاة: 303 هـ ، ج 5 ص 133
4.مسند أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، ج 1 ص 330، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر
5.المعجم الكبير ، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360هـ ، ج 22 ص 135، دار النشر : مكتبة الزهراء – 6.الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي
7.الآجري ، أبي بكر محمد بن الحسين ، الشريعة ، ج 4 ص 2021 ، 1488، دار النشر : دار الوطن - الرياض / السعودية - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي
8.بن كثير ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء ، البداية والنهاية ، ج 7 ص 339 و ص 346، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت
9.ابن حجر ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ، الإصابة في تمييز الصحابة ، ج 4ص 567 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي
10.عبد القادر بن عمر البغدادي ، خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب ، ج 6 ص 68، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد نبيل طريفي/اميل بديع اليعقوب
اما عمر و ابابکر و عثمان به دروغ گفتند که ما خلیفه و وجانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله هستیم و حق حضرت علی علیه السلام را غصب کردند-در سایت موسسه ولی عصر سلسله سنداین حدیث را بررسی کرده است وهمچنین دهها کتب دیگررا که این حدیث را نقل کرده اند را آورده است . و به شبهات وارده پاسخ داده است در بخس بررسی روایت علی ولی کل مومن بعدی از منظر اهل سنت(قسمت مقالات) البته احادیث بسیار دیگری مانند حدیث منزلت حدیث غدیر حدیث یوم الدار حدیث سفینه نوح حدیث ثقلین وهمچنین آیه ولایت و... در مورد ولایت امیرالمومنین از اهل سنت نقل شده است (ماشاالله آنقدر زیاد است که گوش فلک را پر کرده چه عقلا چه نقلا)که همه آنها به طور کامل در سایت ولی عصر 7 بحث و بررسی شده است.
دلیل ششم(نفاق عمر و ابابکر):
وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا سوره فتح آيه 6
و مردان و زنان منافق پيشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد بردهاند عذاب کند ؛ بد زمانه بر آنان باد ؛ و خدا بر اينان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را برای آنان آماده گردانيده و چه بد سرانجامی است .
ذهبى در تاریخ خود آورده است که عمر از حذیفة بن الیمان عاجزانه مى خواست که به او بگوید: آیا جزء منافقان هستم یا نه؟
«حذیفة أحد أصحاب النبی...کان النبی ـ صلى الله علیه و سلّم ـ أسرّ اِلیه أسماء المنافقین... وناشده عمر باللّه: أنا من المنافقین؟...».تاریخ الاسلام (الخلفاء) 494 ـ البدایة والنهایة 5: 25;جامع البیان 11: 16.
قابل انطباق بر دلایل ا تا 8(با توجه به اینکه عمر و ابابکر وعثمان خودشان را پیرو رسول خدا 9 می دیدند)
دلیل هفتم( شکستن عهد و فرمان خدا):
وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِسوره رعد آيه 25
و آنان كه پس از پيمان بستن (با خدا و رسول)، عهد خدا را شكستند (چون معاويّه صفتان) و هم آنچه خدا به پيوند آن امر كرده (مانند صلهى رحم و دوستى على عليه السّلام و مؤمنان و اولياى خدا) پاك بريدند و در روى زمين فساد و فتنه برانگيختند اينان را لعن خدا و منزلگاه عذاب دوزخ نصيب است.
پیروی از دستور پیامبر عهد و حکم خداست طبق دستور خدا در این آیه به همگان که عمر و ابابکر صدها بار آن را نقض کردند از قبیل:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِيناً. الأحزاب/36.
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.
!4!$tBur ãNä39s?#uä ãAqß§9$# çnräãsù $tBur öNä39pktX çm÷Ytã (#qßgtFR$$sù 4 (#qà)¨?$#ur ©!$# ( ¨bÎ) ©!$# ßÏx© É>$s)Ïèø9$#/آیه7 سوره حشر
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى ورزيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خدا سخت كيفر است
مقدمه2:
قرینه اول(مخالفت با پیامبر 9):
1.«رسول خدا صلىاللهعليهوسلم مالى را تقسيم كرد. عمر مىگويد من گفتم: يا رسول اللّه غير اينان بر اينان سزاوارترند...» صحيح مسلم، ج 1، ص 571، كتاب صلاة المسافرين و قصرها، باب 54، ح 297.
كدام مسلمان ديندارى به خود اجازه مىدهد به كارى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله انجام داد اعتراض كند؟ آيا كسى مىتواند ادعا كند كه من در مسألهاى از مسائل از رسول خدا صلىاللهعليهوآله آگاه ترم؟
2: عمر میگوید : عبد الله بن أبی سلول از دنیا رفت ، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را برای اقامه نماز میّت صدا زدند . وقتی که آن حضرت به نماز ایستاد ، جلو رفتم و گفتم : تو بر کسی نماز میخوانی که در فلان روز چنین و چنان گفت ؟ سپس کارهای زشت او را یادآور شدم . رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لبخندی زد و فرمود : « از من دور شو » ولی من پافشاری میکردم البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ) ، صحیح البخاری ، ج ۱ ، ص ۴۵۹ ، ۱۳۰۰ ، کتاب الجنائز ، ب ۸۵ ، باب مَا یُکْرَهُ مِنَ الصَّلاَهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَالاِسْتِغْفَارِ لِلْمُشْرِکِینَ ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ .
3.از ابووائل نقل شده است كه گفت: ما در صفين بوديم كه سهل بن حنيف برخواست و گفت: اى مردم! مواظب خودتان باشيد، ما در حديبيه با رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بوديم، اگر جنگى پيش مىآمد مىجنگيديم، عمر بن خطاب نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر نه اين است كه ما بر حقيم و آنان بر باطل؟ فرمود: آري، چنين است. گفت: مگر نه اين است كه كشتههاى ما بهشتى هستند و كشتههاى آنان جهنمى؟ فرمود: آرى چنين است، گفت: پس چرا بايد با ذلّت بازگرديم، و نبايد خدا بين ما و آنان حكم نمايد؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اى پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم، پس خداوند هرگز مرا خوار و كوچك نمىكند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1162، ح3011، كتاب الجهاد والسير، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم ج 3، ص 1411، ح 1785، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب صُلْحِ الْحُدَيْبِيَةِ في الْحُدَيْبِيَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
شک عمر در پیامبری پیامبر!:
عمر گفت: قسم به خدا! از زمانى كه اسلام آوردهام، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكردهام. سپس نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر شما پيامبر خدا نيستى؟!!!. پيامبر فرمود: بلى هستم. عمر گفت: مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند؟ پيامبر فرمود: بلى چنين است. عمر گفت: پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان دهيم؟ پيامبر فرمود: من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچى نخواهم كرد و او ياور من است. عمر گفت: مگر شما نگفتى كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد؟ پيامبر فرمود: آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد؟ عمر گفت: نه، پيامبر فرمود: تو وارد مكه مىشوى و طواف خواهى كرد.
1.الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 5، ص 339، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 26، ص 100، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
2.التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ – 1993م
3.الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات 4.المشاهير والأعلام، ج 2، ص 371، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
5.ابن القيم الجوزيه، محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، زاد المعاد في هدي خير العباد، ج 3، ص 295، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ
قرینه دوم(منع نقل حدیث):
ابن ماجه و حاكم نيشابورى با سند صحيح از قرظة بن كعب نقل مىكنند كه گفت:
«عمر ما را به كوفه اعزام كرد و خود تا «صرار» (محلى نزديك به مدينه) همراه ما آمد. سپس گفت: مىدانيد چرا تا اينجا همراهتان آمدم؟ گفتيم به خاطر اينكه ما اصحاب رسول خدا صلىاللهعليهوآله و از انصار آن حضرت مىباشيم. گفت: لكن به خاطر مطلبى كه خواستم برايتان بگويم و مايلم آن را به خاطر بسپاريد. شما وارد بر قومى مىشويد كه اهل قرآن خواندن مىباشند. وقتى شما را ديدند از شما طلب حديث از پيامبر صلىاللهعليهوآله مىكنند. برايشان نقل حديث نكنيد و قرآن را هم مجرد از غير آن كنيد (يعنى آيات آن را تفسير نكنيد). برويد و من هم با شما شريكم. چون به آنجا رسيديم گفتند: براى ما نقل حديث كنيد گفتيم: پسر خطاب ما را نهى كرد
سنن ابن ماجه، ج 1 ص 12، مقدمه، ح 28
«إن عمر بن الخطاب قال لابن مسعود ولابى الدرداء ولابى ذر: ما هذا الحديث عن رسول اللّه واحسبه حبسهم بالمدينة حتى اصيب.آنگاه مىبينيم عمر، ابن مسعود و ابو الدرداء و ابوذر را به خاطر نقل حديث زندانى مىكند و تا هنگام مرگِ او، آنها محبوس بودندالمستدرك على الصحيحين، ج 1 ص 193، ح 374.
سؤال اين است نقل روايات نبوى و تفسير قرآن كريم چه ضررى براى شخص خليفه و يا مسلمانان داشت؟ چرا بايد حقايق بازگو نشود تا مردم در جهالت باقى نمانند؟ خواندن قرآن اگر همراه با فهم آيات و تدبر در آن نباشد چه فايدهاى بر آن مترتب است؟ چرا نبايد مردم را با معالم دينشان آشنا كرد؟ چرا اهل سنت از نهى عمر در مورد متعه نساء منتهى مىشوند ولى به اين نهى ـ يعنى نهى از نقل حديث و تفسير قرآن ـ گوش نداده و خلاف آن عمل مىكنند؟
*البته دلیل 1و2و5 ودیگر دلایل واحادیث نقل شده در آن شاهد کاملی بر ای آیه و تطبیق آن بر عمر هستند.
دلیل هشتم(حکم دادن مخالف حکم خدا):
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُون/سوره مائدة آيه 45
هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است
حکم به نماز نخواندن در هنگام پیدا نکردن آب :
فقال عمر ، أما أنا فلم أكن أصلى حتى أجد الماء.سنن أبي داود - ابن الأشعث السجستاني - ج 1 - ص 81
فقال عمر أما أنا فإذا لم أجد الماء لم أكن لأصلي حتى أجد الماء .سنن النسائي - النسائي - ج 1 - ص 168
مطلبی دیگر:روزى مردى نزد عمر آمد و گفت: من جنب شدم و آب نيافتم. (براى نمازم چه كنم؟) عمر گفت: نماز نخوان (!) عمار گفت: يا أمير المؤمنين! آيا به ياد نمىآورى روزى را كه من و تو در جائى بوديم و هر دو جنب شديم و آب نيافتيم. تو نماز نخواندى و من در خاك غلتيدم و نماز خواندم و چون نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله رفتيم حضرت فرمود: كافى بود كه دستها رابه خاك زنى و آن را به صورت و دستها بكشى. عمر گفت: از خدا بترس اى عمار! گفت: اگر بخواهى به كسى نمىگويم صحيح مسلم، ج 1 ص 280، كتاب الحيض، باب 28، ح 112.ب - سنن ابن ماجه، ج 1 ص 188، كتاب الطهارة وسننها، باب 91، ح 569. (با حذف قول اخير عمر به عمار تا آخر).ج - سنن أبي داود، ج 1 ص 88، كتاب الطهارة، باب التيمم ح 322.
در صورتی که در قرآن داریم: آیه 6 سوره مائده
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون به نماز برخاستيد، صورت و دستهايتان را با آرنج بشوييد و سر و پاهايتان را تا قوزك مسح
كنيد. و اگر جُنب بوديد خود را پاك سازيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از جاى قضاى حاجت آمده بوديد يا با زنان نزديكى كرده بوديد و آب نيافتيد با خاكى پاك تيمم كنيد و صورت و دستهايتان را با آن مسح كنيد. خدا نمىخواهد شما در رنج افتيد، بلكه مىخواهد كه شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس گزاريد. البته دلایل قبل هم بر این دلیل منطبق است
نتیجه تمام این دلایل(گرچه یک دلیل هم کافی بود):
طبق نص قرآن و احادیث اهل سنت لعنت خداوند متعال وتمام لعنت کنند گان بر خلفای غاصب است و ماهم به پیروی از خداوند متعال بر خلفای غاصب لعن می نماییم.اما در آخر چند حدیث از ائمه اطهار علیهم السلام:
امام صادق علیه السلام:دروغ می گوید کسی که گمان می کند دوستدار ماست اما از دشمنان ما برائت نمی جوید .بحار،ج27،ص57
امام رضا علیه السلام:کمال و نهایت دین در ولایت و دوستی ما و برائت از دشمنان ماست.بحارالانوار،ج27،ص58
رسول خدا صلی الله علیه وآله:هرکس از لعن نمودن کسی که خداوند او را لعن نموده خودداری کند لعنت خدا بر او باد.بحار،ج2،ص202
اللهم عجل لولیک الفرج-عده ای از عاشقان مولا علی علیه السلام
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۹ ساعت 20:38 توسط محسن (دانشجو)
|
بسم الله